قرآن کتاب روشنگر

خانه

آخرین مطالب

  • تأملی بر مفهوم انسان اجتماعی
  • قدر و ارزش انسان در « نهج البلاغه »
  • خواست تکوینى و خواست تشریعى
  • هدف از خلقت انسان چیست؟(1)
  • هدف از خلقت انسان چیست؟(2)
  • عوالم چهارگانه : (عالم ناسوت)
  • عوالم چهارگانه: (عالم ملکوت)
  • عوالم چهارگانه :(عالم جبروت)
  • عوالم چهارگانه :(عالم لاهوت)
  • انسان شناسی
آفرینش انسان از منظر قرآن
ارسال شده در 24 اردیبهشت 1397 توسط ميناالسادات داتلي بيگي در ترجمه و مفاهیم قرآن

قرآن کریم موضوع آفرینش انسان و دیگر موجودات جاندار را در سوره‌ها و آیات مختلف مطرح نموده و به بیان چگونگی آفرینش آنان پرداخته و در هر مورد از زاویه‌ای به تشریح این آفرینش پرداخته است.

از جمله در آیه ششم سوره زمر در مورد چگونگی آفرینش انسان می‌فرماید:
«خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُكُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ»؛

شما را از نفسى واحد آفرید سپس جفتش را از آن قرار داد و براى شما از دام ها هشت قسم پدید آورد شما را در شكم هاى مادرانتان آفرینشى پس از آفرینشى [دیگر] در تاریكی هاى سه گانه [م شیمه و رحم و شكم] خلق كرد این است ‏خدا پروردگار شما فرمانروایى [و حكومت مطلق] از آن اوست ‏خدایى جز او نیست پس چگونه [و كجا از حق] برگردانیده مى ‏شوید.

اکنون به بررسی فرازهای این آیه می‌ پردازیم:
1. «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ»: این آیه در مقام بیان خلقت انسان و اظهار قدرت خالق هستی بر آمده و اشاره به مراتب خلقت دارد که آفرینش انسان، نخست از یک حقیقت آغاز شده و پس از آن به اعتبار وجود طبیعى او و پیدایش وى در عالم طبیعت، در شکم مادران در سه ظلمت؛ یعنى تاریکى شکم، تاریکى رحم، و تاریکى زهدان(تخمدان) براى او خلقتى پس از خلقتى پدید خواهد آمد.

مخاطب آیه عموم مردم‌اند. مراد از «نفس واحده»، آدم ابوالبشر (علیه السلام) است. آفرینش همه‌ی انسان ‌ها از یک نفس، اشاره به مسئله آفرینش آدم (علیه السلام) است که این همه افراد بشر با تنوع خلقت، خلق و خوى متفاوت، استعدادها و ذوق ‌‌هاى مختلف، همه به یک ریشه باز می ‌گردد که آن حضرت آدم (علیه السلام) است.

2. «ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها»: منظور از «زوج ‌ها» همسر وی بوده که از نوع خود او و در انسانیت مانند او است؛ یعنی خداى تعالى این نوع را خلق کرد، و افراد آن‌ را از یک نفس و همسرش زیاد کرد. [1]

3. «وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ». از چهارپایان هشت زوج براى شما نازل کرد. خداوند در این فراز به آفرینش چهارپایانی که انسان ها از پوستشان لباس تهیه کرده و از شیر و گوشت آنها تغذیه نموده، و به عنوان وسیله حمل و نقل از آنها بهره می ‌گیرند، اشاره کرده است.

منظور از «هشت زوج» گوسفند نر و ماده، بز نر و ماده، شتر و گاو نر و ماده است. از آن‌ جا که کلمه «زوج» به هر یک از دو جنس نر و ماده گفته می ‌شود مجموعاً هشت زوج می ‌شود. هر چند در تعبیرات روزمره فارسى «زوج» به مجموع دو جنس اطلاق می ‌گردد، ولى در تعبیرات عربى چنین نیست؛ لذا در آغاز همین آیه از همسر آدم به عنوان «زوج» تعبیر شده است.

4. تعبیر به «أَنْزَلَ لَکُمْ»(براى شما نازل کرد) در مورد چهارپایان به معناى فرستادن از مکان بالا نیست، بلکه در این ‌گونه موارد به معناى «نزول مقامى» و نعمتى است که از مقام برتر به مقام پایین‌‏تر داده شود.

برخی هم می‌گویند؛ اگر از خلقت چارپایان در زمین، تعبیر کرده که ما آنها را نازل کردیم، با این‌که آن حیوانات از آسمان نازل نشده‌‏اند، به این اعتبار است که خداى تعالى ظهور موجودات در زمین را بعد از آن‌که نبودند، انزال آن خوانده؛ به دلیل آن ‌که در آیه شریفه «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»، [3] به طور کلى موجودات را نازل شده، و اندازه ‏‌گیرى شده از خزینه ‌‏هایى می ‌داند که از هر چیز بی‌ اندازه‌‏اش در آن ‌جا است.

. «یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ». سپس به حلقه‌ی دیگرى از حلقه‌‏ هاى آفرینش پروردگار که دوره ‌های خلقت جنین باشد، پرداخته و می ‌گوید: او شما را در شکم مادرانتان آفرینشى بعد از آفرینش دیگر می ‌بخشد، آن هم در میان تاریکی ‌هاى سه‌‏گانه! روشن است که منظور از «خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ» آفرینش‌هاى مکرر و پى در پى است، نه فقط دو آفرینش.

نیز روشن است «یخلقکم» به حکم این‌که فعل مضارع است، دلالت بر استمرار دارد و اشاره‏‌اى است کوتاه و پر معنا به تحولات عجیب، و چهره‌‏هاى متفاوت شگفت ‌‏انگیز جنین، در مراحل مختلف در شکم مادر.[6]

در حقیقت این فراز از آیه، بیان کیفیت آفرینش نامبردگان قبلى(انسان و چهارپایان) است و این‌که خطاب را تنها متوجه انسان کرده، از آن ‌رو است که در بین این پنج نوع جاندار، تنها انسان داراى عقل است؛ لذا جانب او را بر دیگران غلبه داده است. معناى خلق بعد از خلق، پشت سر هم بودن آن است؛ مانند نطفه را علقه کردن، و علقه را مضغه کردن.

6. «فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ». نظر مشهور این است که منظور از «ظلمات ثلاث»، تاریکی شکم، تاریکی رحم، و تاریکی تخمدان است. همین معنا را امام باقر (علیه السلام) خطاب به مفضل بیان کرده است.

برخی هم گفته‌‏اند: مراد از این تاریکی‌ ها، «صلب پدر»، «رحم مادر»، و «تخمدان» او است. این معنا البته با فرازی که صراحت دارد که تمام این تاریکی‌ ها در شکم مادران است، سازگاری ندارد.

تاریکی‌ های سه ‌گانه در تفسیر عرفانی نیز به سه مرحله از آفرینش تفسیر شده است؛ یعنی طبیعت جسمانیة، نفس نباتی و نفس حیوانی.

7. «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ». یعنى آن حقیقتى که در این‌ آیه و آیه پیشین به خلقت و تدبیر او اشاره شد، تنها او پروردگار شما است، نه غیر او؛ چرا که پروردگار عبارت است از کسى که مالک و مدبر امر ملک خود باشد. و چون خدا، خالق شما و خالق هر موجود دیگرى غیر از شما است، و نیز پدید آورنده نظام جارى در شما است، پس او مالک و مدبر امر شما است، در نتیجه او رب شما است، نه کسی دیگر؛ یعنى بر هر موجودى از مخلوقات دنیا و آخرت که بنگرى، مالک على الاطلاق او، خدا است.

8. «فَأَنَّى تُصْرَفُونَ». یعنى پس با این وجود چگونه از عبادت خدا به سوى عبادت غیر خدا بر می ‌گردید، با این‌که او رب شما است که شما را خلق کرده و امرتان را تدبیر نموده، و حکمران بر شما است.

نظر دهید »
مقایسة دیدگاه اسلام در بارة زن با دیگر فرهنگ ها و ادیان
ارسال شده در 19 اردیبهشت 1397 توسط ميناالسادات داتلي بيگي در ترجمه و مفاهیم قرآن

دیدگاه اسلام نسبت به زن با وضعیت زن در ادیان و فرهنگ های پیش از خود یا هم عصر خود قابل مقایسه نیست: علامه طباطبایی در المیزان، ج 2، ص 260 تا 278 می گوید: در یونان قدیم زن را پلیدی و از شیطان می دانستند؛ در روم و نزد برخی یونانیان زن را فاقد نفس انسانی می انگاشتند و فقط مرد را دارای نفس انسانی می شمردند؛ در مجمع فرانسه در سال 586 میلادی، پس از بحث زیاد در این باره که آیا زن انسان است یا نه، به این نتیجه رسیدند که انسان هست، اما برای خدمت به مرد آفریده شده است، و در انگلیس، در حدود یکصد سال قبل از آن، زن را اصلاً جزئی از جامعة انسانی نمی شمردند.

v الهیات کاتولیکی یهودی تبار معتقد است که فقط مرد، به صورتِ ذاتِ حق آفریده شده و زن فقط جزیی از طبیعت است به همین جهت زن را متصف به صفاتی از قبیل چرب زبانی، نیرنگ سازی، بی ثباتی و دروغزنی دانسته است.(ستاری، 1375؛ 238) این دست اعتقادات در باب زن در ادیان و فرهنگ های دیگر هم به چشم می خورد.

v بر طبق نوشته ویلدورانت، در هند باستان مرد حق داشت در بعضی موارد زن خود را بفروشد (ویلدورانت، 1343: 2/589) و بنا بر قانون مَنو (از متون اصلی هندویی)، زن می بایست پس ماندة غذای شوهر و پسرانش را بخورد. (بابایی، 1382: 80) این شواهد بر این دلالت می کند که نوعی جانورانگاری در مورد سرشت زنان در تفکر هندی حاکم بوده است.

v در آیین هندو اصولاً زن ها را به معابد بزرگ راه نمی دادند و با نجس ها و مردم بیرون از طبقه در یک ردیف می شمردند، و با جنازة شوهر می سوزاندند. زن از بدو تولد تا مرگ، تحت حمايت پدر، همسر، و يا پسرش است، و به تبع از همين ناحيه نيز کنترل مي شود «زن در کودکي تابع پدرش است؛ در جواني تابع شوهر؛ و وقتي شوهر از دنيا رفت، تابع پسرش خواهد بود. يک زن هرگز نبايد مستقل باشد. او نبايد خواهان جدايي از پدر، همسر، يا پسران اش باشد.» (منوسمرتی: 149-148 ،5) بنا بر اين، از نگاه هندوان، به هيچ وجه نبايد زنان را معادل مردان گرفت، يا که ايشان را اعضاي مستقلي از خانواده يا طبقه تلقي کرد. اين قانون نامه انواعي از مقررات را مطرح مي کند که مردان براي اطمينان از «وضعيت درست» زنان موظف به اجراي آنند. گمان بر اين است که زني که در کنترل نباشد، به هيجان، هوسراني، و تخطي متمايل مي گردد، و به طور بالقوه براي سامان جامعه مخرب تواند بود. «وضعيت مناسب» براي زن، يعني ازدواجي که از طرف پدر، در زمان مقتضي، که درست هنگام بلوغ است، ترتيب يابد ( در برخي مناطق تزويج کودکان هنوز معمول است). قاعده بر تک همسري است، اما چندهمسري نيز در بسياري جوامع مرسوم بوده است. ديگر هنجارها در بارۀ زنان عبارت است از حرمت نهادن، اطاعت کردن، و پرستيدن شوهر، حتي اگر او مردي بي وفا، بي فضيلت، و عاري از صفات نيک باشد: «او بايد تا زماني که زنده است، کسي را که پدر يا برادرش با اجازۀ پدر، به شوهري داده اند اطاعت کند. شوهر هرچند که فاقد فضيلت باشد، يا هرجايي و هوسران باشد، يا بي بهره از صفات نيک باشد، اما يک زن وفادار بايد پيوسته او را همچون خدايي پرستش کند.» (منوسمرتی: 145-151،5) در صورت مرگ شوهر، زن، در هر سنّي که باشد، پانزده ساله يا شصت وپنج ساله، حق ندارد دوباره ازدواج کند؛ او بايد آرام، صبور، و پاکدامن تا دم مرگ سر کند: « بعد از مرگ شوهر، او هرگز نبايد از مرد ديگري ياد کند. تا زماني که مرگ به وي مهلت مي دهد، او بايد صبور، خوددار، وپاکدامن باشد و در اجراي اين بهترين وظيفه اي که براي همسراني که تنها يک شوهر دارند تجويز شده، بکوشد.» (منوسمرتی: 158-157، 5) «اگر پسري که او را حمايت کند ندارد، بايد روزه داري کند، بر زمين بخوابد، و همچون مرتاضان و با «لباس بيوه زنان» زندگي کند. در صورتي که اين وظيفه را نقض کند، «در اين جهان رسوايي براي خود به بار آورده، و در بهشت نيز جايگاهش را در کنار شوهرش از کف خواهد داد.» (منوسمرتی:161-160 ،5) عرفاً از زنِ شوي ازدست داده انتظار اين بود که جسد همسرش را در ميان تلّ هيزم مرده سوزان همراهي کند، و در کنار او زنده زنده بسوزد (رسم سَتي)؛ زيرا باور بر اين بود که زني که عمرش از عمر شوهرش فزوني يابد، همو با شرّ (کرمۀ) خويش موجب مرگ وي شده است. اين که رسم «سَتي» در هند چه گستره اي داشته و دارد، با قاطعيت نمي توان چيزي گفت، اما در عصر جديد تلاش هايي براي براندازي آن صورت گرفته است.

v در مهابهارته، بارها مردمحوری (androcentrism) به قدرت و قوت تمام تایید شده است. از جمله آنجا که می خوانیم:« موجودی گنهکارتر از زن نبوده است. در حقیقت زنان ریشه های شُرورند.» و در جای دیگر آمده: «خدای باد و مرگ و مناطق دوزخی … و لبة برنده تیغ و سموم هلاهل و مار و آتش، این همه به صورتی هماهنگ در زن همبودی و هم خانگی دارد.» (به نقل از ستاری، 1375: 239)

v در آیین جینه، یک بحث همیشگی و تاریخی این بوده که آیا زن تا زن است می تواند به نجات برسد؟ و درنهایت، یکی از دو فرقة اصلی، یعنی دیگمبره ها بر آن شدند که چنین چیزی ممکن نیست و زن باید با ریاضت هایی که متحمل می شود، کاری کند که در زندگی بعدی مرد متولد شد تا از آن راه به نجات برسد. (البته در فرقه شوِتامْبره این عقیده را ندارند.)

v در جاهلیت پیش از اسلام، و حتی تا مدتی پس از اسلام، دختران را زنده به گور می کردند و از داشتن دختر شرمسار می گشتند. قرآن نیز به این حقیقت تاریخی ـ اجتماعی اشاره کرده است: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ» (نحل، 58) و زن را به ارث می بردند.

v در آمریکا به اولین بار در سال 1847 میلادی بود که به یک زن اجازه آموختن الهیات داده شد، در حالی که در اروپا از سال 1908 زنان توانستند این اجازه را به دست آورند. ظرفیت های زنان در امور دینی برای مدت های مدید نادیده گرفته می شد. حتی امروزه هم کلیسای کاتولیک حق کشیش شدن زنان را به رسمیت نمی شناسد.

نظر دهید »
آفرینش زن
ارسال شده در 19 اردیبهشت 1397 توسط ميناالسادات داتلي بيگي در ترجمه و مفاهیم قرآن

از بررسی نظر ادیان و اساطیر ملل چنین برمی آید که معمولاً زن در مرتبه­ی دوم آفرینش قرار دارد، و او را مخلوقی برای مرد و آفریده شده جهت راحتی و آرامش او می­دانند. گاهی علّت هبوط و بدبختی مردان اوست. در یهودیّت و مسیحیّت، این دیدگاه به طور سنتی مطرح بوده است که زن از دنده­ی چپ مرد آفریده شده و بنابراین، در مرتبه دوم آفرینش، یعنی پس از مرد قرار دارد، و حتی عامل نافرمانی و هبوط آدم نیز هموست.

یونانیان عقیده داشتند که زئوس برای تنبیه مرد که از آتش استفاده کرده، جفتی به نام پاندورا، اوّلین زن جهان، را می­آفریند. بعدها پاندورا همة بدی­ها را بر نوع بشر نازل می­کند.

در داستان خلقت انسان در آیین مانی، عامل بدبختی انسان که همانا زاد و ولد است، بر گردن مُردیانه، که زن است، انداخته می­شود.

در دین زرتشتی بر خلاف اکثر اساطیر، مرد وزن هر دو همپایه و با هم خلق می­شوند. آنها هر دو با هم دچار لغزش می­شوند و باعث رنجش اهورا مزدا می­گردند.

در قرآن نیز آیاتی وجود دارد که به موضوع آفرینش زن پرداخته است. اما، قرآن آفرینش زن را از همان نفسی می داند که مرد را از آن آفریده است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً» یعنی «اى مردم، از پروردگارتان پروا داريد كه شما را از «نفس واحدى» آفريد و جفتش را [نيز] از او آفريد، و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد، و از خدايى كه به [نامِ‏] او از همديگر درخواست مى‏كنيد، پروا نماييد و زنهار از خويشاوندان مَبُريد، كه خدا همواره بر شما نگهبان است.» (نساء، 1)

در آیه ای دیگر، ضمن تکرار این حقیقت که زن و مرد از نفس واحدی آفریده شده اند، فلسفة آفرینش زن را آرامش یافتن زن و مرد به یکدیگر دانسته و می گوید: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» یعنی «و از نشانه‏هاى او اينكه از [نوع‏] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در اين [نعمت‏] براى مردمى كه مى‏انديشند قطعاً نشانه‏هايى است» (روم، 21) همچنین در روایات به این موضوع پرداخته اند.

گاهی در برداشتی سطحی از قرآن چنین تصور می کنند که زن در مرتبه­ی دوم آفرینش قرار دارد و برای تکامل جنس مرد و آرامش جنس مذکر آفریده شده است. این برداشت بر اساس آیة «و خَلَقَ مِنها زَوجَها» و یا عبارتِ «لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» از آیة فوق، و نیز پاره ای روایات، صورت می گیرد که در آنها آمده است که خداوند حوا را از دندة چپ آدم آفریده است. (رک: صدوق، من لایحضره الفقیه، 4، 7-326) مثلاً این روایت که در کتاب احتجاج از أَبي بصير نقل کرده است که: طاووس یمانی از امام باقرعلیه السلام پرسید: چرا آدم را آدم نام نهادند؟ امام پاسخ داد: زیرا آدم از ادیم (روی) زمین آفریده شد. طاووس پرسید: پس حوا را چرا حوا نامیدند؟ امام فرمود: زیرا او از دندة کسی که «حی» (زنده) بود، یعنی آدم، آفریدن شد.[148]

اما، در تبیین امامان شیعهعلیهم السلام از آن دو آیه و این روایات، معلوم می شود که مراد از آفرینش حوا از دندة آدم این است که حوا از جنس آدم، یعنی خاک آفریده اند و طینت و سرشت زن و مرد یکی است. اما، اینکه گفته اند خداوند حوا را از دندة چپ آدم خلق کرده است، اگرچه این در روایات معتبر شیعه وجود دارد، اما این به هیچ روی معنای ارزشی نداشته و نباید «دندة چپ» را حاکی از ارزش وجودی منفی برای زن تلقی کرد. خود امامان شیعهعلیهم السلام این برداشت عامیانه، سطحی و ظاهری از آن اخبار را تأیید نکرده بلکه به شدت رد کرده اند، و فرموده اند، این آیه و آن روایات به آن معناست که حوا از طینت و سرشت آدم پدید آفریده شده و هم جنس اوست.[149]

حقیقت بالا وقتی روشن می شود که بدانیم این یکسان انگاری جوهر انسانیت در زن و مرد، در چه فضا و شرایطی مطرح گشته است. پس از این در بخش مربوط به زن در دیدگاه انسان شناسی اسلام خواهیم خواند که در جهانی که زن را به دید کالایی می نگریستند، و حتی تا همین اواخر در این باره که آیا زن را باید انسان بدانند یا نه تردید و مجادله داشتند، ابراز این حقیقت از سوی قرآن که زن و مرد از یک نفس آفریده شده اند و در انسانیت برابرند، چقدر مترقی و متعالی بوده است.

از این حقایق می توان نتایج زیر را در پاسخ به پرسش از موضوع زن و مرد برگرفت:

v از دید اسلام، زن و مرد هردو از یک نوع و از نظر ماهوی و امکانات معنوی و استعداد کمال و راه کلی رسیدن به کمال یکسانند؛ اگرچه وظایف و کارکرد آنها متفاوت باشد.

v تمام آنچه در بارة انسان و ماهیت، ساحات وجود، جوهر و ساحت اصلی او، جایگاه او در مراتب هستی، ماهیت نوعی و فردی، و … گفته شد، بین زن و مرد مشترک است. به همین سبب در سورة نحل، آیة 97 می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» یعنی «هرکس، از زن و مرد، عمل صالحی انجام دهد، و مؤمن باشد، پس ما او را زندگی ای پاکیزه[150] می دهیم و پاداش ایشان را بهتر از آنچه انجام می داده اند خواهیم داد.» و نیز در سورة احزاب، آیة 35 می فرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللَّهَ كَثيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً» یعنی « مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان با ايمان، و مردان و زنان عبادت‏پيشه، و مردان و زنان راستگو، و مردان و زنان شكيبا، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقه‏دهنده، و مردان و زنان روزه‏دار، و مردان و زنان پاكدامن، و مردان و زنانى كه خدا را فراوان ياد مى‏كنند، خدا براى [همه‏] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است.» و یا در سورة آل عمران، آیة 195 فرموده است: «… أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى …» یعنی «… من عملِ هيچ صاحب عملى از شما را، از مرد يا زن، كه همه از يكديگريد، تباه نمى‏كنم …»

v زن و مرد در طلب علم و هرآنچه به کمال آنان بینجامد، آزاد و بلکه مسئولند. آمد و شد زنان در صدر اسلام به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله برای طرح مسئله، و برگزاری جلسات علمی و دینی عمومی و اختصاصی زنان (در این باره رک: به دو حدیث در الدر المنثور سیوطی، ج 2، ص 153، و ترغیب، ج 3، ص 76)، همه حکایت از این حقیقت مهم می کند.

v زنان نیز مانند مردان، در مسایل و موضوعات اجتماعی و سیاسی زمان خود نه تنها آزاد به مشارکتند، بلکه نسبت بدان مسئولیتی متناسب با خود دارند. زنان اگرچه در خصوص مشارکت در جهاد و برخی مسئولیت های دیگر معافند، اما چنین نیست که از مشارکت در این امور ممنوع باشند، یا اصولاً هیچ مسئولیتی متوجه آنان نباشد. از مطالعة تاریخ نبی مکرمصلی الله علیه وآله وسلّم و علی مرتضیعلیه السلام به وضوح این حقیقت تأیید می گردد که هرگاه این بزرگواران در شرایطی بوده اند که توانسته اند معیارهای اسلام حقیقی را در جامعه برقرار سازند، زنان را، در عین حفظ سلامت و عفت، در جامعه حضوری مؤثر داده اند؛ در برابر، در زمانة جاهلیت اولی، و نیز در زمان حکمای بنی امیه و بنی عباس، و حتی سایر حاکمان و خلفای اسلامی، و حتی در حکومت های کشورهای اسلامی غیر شیعی زمان ما، این نقش و حضور، هرچه کمتر شده و کم ترین مقدار از حقوق و مسئولیت های انسانی را از زنان دریغ داشته و می دارند.

v معنی قیمومت مرد بر زن در آیة شریفة 34 از سورة نساء این است که سرپرستی و مدیریت کلی خانواده برعهده و در اختیار مرد است، و این برای حفظ نظام خانواده، و به سبب برتری عمومی (و نه مطلق) مردان در این کار، و به دلیل برعهده داشتن مسئولیت اقتصادی و مالی خانواده است.[151] بدیهی است که خانواده، مانند هر نهاد اجتماعی دیگر، نیازمند مدیر است، و حتی اگر مدیریت های متعدد و جزئی نیز وجود داشته باشد، ضرورتاً باید مدیریت کلی و کلان گروه یا نهاد اجتماعی بر عهدة مرکزیت یا فرد واحدی قرار بگیرد، وگرنه در برخی موارد کار به اختلافات حل ناشدنی و در نهایت به فروپاشی آن نهاد یا گروه اجتماعی می انجامد. از طرفی، این مدیریت کلی و کلان، باید به کسی واگذار گردد که اولاً بیشترین میزان شرایط فردی برای این کار را داراست؛ و ثانیاٌ، مسئولیت های بیشتری، به ویژه از حیث اقتصادی بر عهدة اوست؛ و می دانیم که این شرایط عمدتاً و عموماً در مردان وجود دارد، هرچند استثناء هایی نیز به چشم می خورد. بنابراین، این موضع و دیدگاه اسلامی، در کلیت خود بیشترین تناسب را با واقعیات انسانی و اجتماعی داراست.

v در عین حال، اسلام مدیریت داخلی خانواده را بر عهدة زن قرار داده و در این خصوص او را بر مسند مسئولیت و اختیار نشانده است؛ به همین روی است که فرموده است:

v در آیة بالا، موضوع جواز زدن زنانی که در بخش هایی از تعهدات خود سر می پیچند و از مرد خود اطاعت نمی کنند مطرح شده است، و حتی به عنوان راهکاری، البته در مراحل نهایی و پس از اعراض و مانند آن، به مردان توصیه هم شده باشد. این البته بر پایه ای علمی و حقیقتی روان شناسانه استوار است، که مجال بحث گسترده ای می طلبد، اما، باید دانست که این موضوع به هیچ روی به معنای صدور مجوز ظلم و خشونت نسبت به زنان نیست، چه اینکه در ادامة آیه نیز تأکید کرده است که در صورت آنکه زن به تعهدات خود عمل کرد، مرد هرگز نباید بر او درازدستی کند.

v اما، آیا سرپرستی و قیمومت مردان فقط در بارة زن و شوهر است یا کل مردان بر زنان؟ بنا بر نظر برخی اسلام شناسان و مفسران، این مربوط به کل مردان نسبت به زنان است. (علامه طباطبایی، المیزان، 4، 365 تا 367)

v این را هم باید افزود که معنای فضیلت برتری که خدا برای مردان در برابر زنان قائل شده است؛ در چیزهایی مانند حکومت، قضا، جنگ، قوة تعقل و مانند آن است، و نه در همة قابلیت ها و توانایی ها. برای مثال، در برخی روایات اسلامی بیان شده است که زن در خانه و در مدیریت داخلی آن بر مرد برتری و سیادت دارد.[152]

v بر همین اساس، زن در حوزة آنچه در توان و برعهدة اوست، مسئول نیز شمرده می شود. از حضرت امیرعلیه السلام است که فرمود: «… ألا كلكم راع و كلُّكم مسئولٌ عن رعيته؛ فالأمير على الناس راع و هو مسئول عن رعيته؛ و الرجل راع على أهل بيته و هو مسئول عنهم؛ فالمرأة راعية على أهل بيت بعلها و ولده و هي مسئولة عنهم؛ و العبد راع على مال سيده و هو مسئول عنه؛ ألا فكلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته» (ورام بن ابى فراس، مجموعةورام، 1 ، 6)

v از دید اسلام، راه رستگاری زنان، علاوه بر تسلیم و عبودیت خدا، به طور مشخص در انجام وظایفی است که خداوند به عنوان زن بر عهده شان نهاده است. پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله در پاسخ به اعتراض زنی که می گفت خدا همة راه های کسب فضیلت و اجر اخروی را برای مردان باز نهاده، در حالی که زنان باید در خانه ها به ادارة امور منزل بگذرانند، فرمود: جهاد نیک شوهرداری کردن زنان معادل همة آن مجاهداتی است که مردان می توانند انجام دهند و زنان از آن محرومند. (سیوطی، درالمنثور، 2، 153؛ مضمون این روایت از طرق شیعه نیز مکرر نقل شده است. از جمله رک: کلینی، کافی، 5، ص 9 و 507)

v نگاه اسلام به زن صالح چنین است: «… و عنه ع أنه قال ما أعطي أحد شيئا خير له من امرأة صالحة إذا رآها سرته و إذا أقسم عليها أبرته و إذا غاب عنها حفظته في نفسها و ماله» (ورام بن ابى فراس، مجموعةورام، 1 ، 1)

v در دید اسلام، نباید مسئولیت ها و انتظارات از زن را بیش از آنچه در توان اوست و برای آن ساخته شده است تعیین کرد.[153]

v اگر در آیه ای از قرآن در خصوص نشوز زنان، پس از مراحلی، توصیه به زدن شده است، اولاً این به هیچ روی مجوز زدن زنان در موارد دیگر را نمی دهد، زیرا در خصوص زدن زنان یا آزار و نامهربانی به آنها روایات جدی و مؤکدی بر نفی این کار وجود دارد؛[154] ثانیاً، این زدن به معنای زدن شدید و از روی خشم یا به طور جدی نیست؛[155] ثالثاً، این توصیه بر پایة نکته ای ظریف در روابط جنسی زن و مرد است که باید در منابع مربوط مطالعه شود.[156]

نظر دهید »
روح، فطرت و غریزه
ارسال شده در 19 اردیبهشت 1397 توسط ميناالسادات داتلي بيگي در ترجمه و مفاهیم قرآن

از پرسش هایی که همواره ذهن بسیاری از دین پژوهان، به ویژه اسلام پژوهان را به خود مشغول می داشته است، این است که «فطرت» یا سرشتی که قرآن از آن مکرر یاد کرده است و دینداران معمولاً انسان را دارای آن می دانند، به لحاظ وجودی چیست؟ از طرفی، ما با مفهوم یا مؤلفة دیگری نیز در انسان با نام «غریزه» مواجهیم، و می خواهیم بدانیم چه نسبتی میان روح و فطرت، از یک سو، و فطرت و غریزه، از سوی دیگر برقرار است. این پرسش ها اکنون فراروی ما قرار دارد و می طلبد که با آنچه از این مطالعه آشکار گردیده پاسخ آن را نیز طلب کنیم.

یاد شد که روح انسانی یا روح العقل، حقیقتی است مرکب از چند حقیقت بنیادین مانند: حقیقت ارتباط شعاع گونه و تجلی وار با خدا به عنوان حق مطلق، حقیقتِ وحدت خدا، باز به عنوان حق مطلق، حقیقت زیبایی و زیبایی حقیقی، و … چنان که از قرآن و روایات دریافتیم، روح عقل یا «روح انسانی» ساحت یا بخش دیگری از وجود آدمی است. پیش تر یاد شد که این روح همانا ساحت اصلی و اصیل وجود آدمی و بخش ماندگار و جاویدان آن است. همچنین گفته شد که این روح از جنس و از سنخ «آگاهی» است، آگاهی هایی نسبت به حقایق بنیادین هستی که در حقیقت همان حقایق این روح را تشکیل می دهد. البته این را هم باید یادآور شد که این آگاهی ذهنی نیست، بلکه از نوع علم فعلی و دارای آثار وجود خارجی است. (شواهد روایی در این باره پیش تر یاد شد)

از طرفی، گفته شد که در منظر اسلام، انسان دارای فطرتی ایست که در وی سبب آگاهی ها و گرایش های ویژه ای می شود. بنا بر قرآن و روایات، انسان بر معرفت و، به ویژه، بر توحید سرشته شده است. از این معادلة دوسویه می توان نتیجه گرفت که در این دیدگاه، فطرت همان روح العقل است. این روح همان فطرت آدمی است که خدا انسان را بر آن سرشته است. به عبارت دیگر، فطرت همانا آگاهی هایی بنیادین از حقیقت یا حقایق کلی هستی است، که مهم ترین آنها، معرفت به پروردگار، توحید، و جزا و پاداش الاهی است.

بنابراین، ادراکات فطري، برخلاف برخی دیدگاه ها و تصورات رایج، نه همان ادرکات عرفي (common senses) اند که در نتیجة آموزش طولانی مدت و موفق اجتماعی حاصل آمده باشند، و نه اطلاعاتی که به طور عارضی و تصنعی در نفس يا ذهن نهاده شده باشند، بلکه حقایقی کلي اند که خاستگاهي در نفس ما دارند، و چون آن خاستگاه با نفس ما رابطة اتحادي دارد، معرفت ما به آن خاستگاه و مفاهيم مربوط به آن معرفتي شهودي و حضوري است. انسان از این حقایق به نحو حضوری آگاه است، چرا که خاستگاه این حقایق همان حقایق بنیادینی است که جوهر وجود خود او، یعنی روح عقلانی و انسانی او را تشکیل داده و، بنابراین، با وی رابطة اتحادی و وجودی دارد.

اما، در وجود انسان از مؤلفة دیگری نیز با عنوان «غریزه» یاد می شود. از آنجا که انسان با حیوان در غرایز و نیز در روح حیوانی مشترک است، و با توجه به اینکه وجه تمایز انسان و حیوان از دید منابع اسلامی، همانا برخورداری انسان از عقل (روح العقل) است، شاید بتوان معتقد شد که در این دیدگاه، غرایز همان روح حیوانی یا از لوازم یا خصایص آنند.

نظر دهید »
رابطة روح حیوانی (جان) با بدن چگونه است؟
ارسال شده در 19 اردیبهشت 1397 توسط ميناالسادات داتلي بيگي در ترجمه و مفاهیم قرآن

چنان که یاد شد، روح حیوانی (روح حیات یا جان) چیزی غیر از روح انسانی یا روح عقل است. این روح را گاهی «روح شهوت»، «روح قوت» و «روح بدن» نیز خوانده اند.[42] همچنین گاهی به جای روح بدن از عنوان «روح مدْرَج» استفاده کرده اند[43]، و چنان که یاد شد، این روح همان چیزی است که محدثان و برخی فلاسفه آن را «روح بخاری» می نامند و در ادبیات عرفی به آن «جان» و در روان شناسی به آن «روان» می گویند. روح حیوانی اگرچه امری ملکوتی است[44]، اما گویا بهره ای از جسمانیت داشته و، بنابراین، با بدن رابطه ای نزدیک و تنگاتنگ و سنخیت بیشتری دارد.[45] این روح مانند جسمی رقیق (چیزی مانند بخار، دود و یا إتِر) است که در قالبی متراکم، یعنی بدن، جای گرفته؛ به سان لباسی که آن را پوشیده باشد.[46] درعین حال، گفته اند این روح دارای وزن نیست،[47] و ظاهراً مراد از وزن در اینجا، وزنی که بتوان آن را حس کرد است؛ زیرا هر امر جسمانی دارای وزنی هرچند اندک هست. به هر روی، این روح حیات، در قرآن و روایات اسلامی با باد (ریح) یا چیزی مانند آن نسبت دارد ؛ در قرآن این مطلب را از کاربرد واژه «دمیدن» (نفخ) برای اعطای روح به انسان می توان دریافت. در راوایات نیز گفته اند که نام این بُعد از وجود آدمی را از آن رو «روح» نهاده اند که با «ریح» مجانست دارد،[48] و مانند باد در حرکت است. و شاید به سببب همین مجانست است که در بسیاری از زبان ها نامی هم ریشه با باد برای روح وضع کرده اند. (پیش تر به مواردی از آن اشاره کردیم)

روح حیوان هرگز در زندگی (حتی در خواب) از بدن جدا نمی شود و آن را وانمی گذارد. [49] روح حیوانی بدن را فرا گرفته است و آن را اداره می کند. (همان) گویا این روح با بدن، و به ویژه با خون و خواص خون، یعنی انرژی و رطوبتی که خون برای بدن تأمین می کند و رنگ و رویی که به بدن می بخشد، رابطه ای مستقیم دارد.[50] علاوه بر این، به نظر می رسد این روح با مرگ بدن از بین نمی رود و در همین عالم ماده (در زمینی که بدن از آن مبعوث می شود) می ماند.[51]

در جمع بندی، شاید بتوان از این همه استفاده کرد که نسبت روح حیوان با بدن، مانند نسبت بدنی نامرئی با بدن مرئی، یا همچون نیرویی لطیف و نافذ در دستگاهی کامل و مرکب، اما فاقد انرژی، یا همچون نسبت بدن با لباس، و یا مانند نسبت آبِ نفوذکرده در درون پیکرة مجسمه ای سفالین است. روح حیوان نیرویی فراگیر و احاطه کننده است و کار آن ادارة بدن و ایجاد انگیزة زندگی و میل به بقا، حفظ نفْس (نام «روح شهوت» که بر این روح نهاده اند نیز همین را تداعی می کند)، و نیز فعالیت و عمل فیزیکی است (نام «روح المدرج»[52] بر همین ویژگی دلالت می کند).

علاوه بر اینها، از ویژگی های این روح آن است که اگر حاکم بر اعمال و احوال انسان شود، می تواند او را از نظر معنوی و حتی مادی به هلاکت بکشاند؛ در منابع اسلامی، «نفس» و هوای نفس را دشمن انسان دانسته اند؛ از جمله در عُدَّةُ الدَّاعِي، آورده است: «قَالَ النَّبِيُّ ص أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْك» یعنی «پیامبرصفرمودند: دشمن ترین دشمن تو نفس توست که در میان دو پهلوی تو جای دارد» (مجلسی، بحار، 67 ، 64 به نقل از عده الداعی) این تعابیر از آن حکایت می کند که در انسان بُعدی هست که اگر اولویت و اصالت داده شود، به گونه ای که مخدوم عقل و دیگر ابعاد وجود آدمی قرار گیرد، به دشمن اصلی انسان بدل می شود. مسلماً این گونه ویژگی های منفی، مربوط به روح حیوانی است، و به جوهر انسان که عقل قدسی اوست مربوط نمی شود.

نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

قرآن کتاب روشنگر

جستجو

موضوعات

  • همه
  • انسان شناسی
  • ترجمه و مفاهیم قرآن
  • نظام خانواده

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

پیوندهای وبلاگ

  • انسان شناسی
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان