چنان که یاد شد، روح حیوانی (روح حیات یا جان) چیزی غیر از روح انسانی یا روح عقل است. این روح را گاهی «روح شهوت»، «روح قوت» و «روح بدن» نیز خوانده اند.[42] همچنین گاهی به جای روح بدن از عنوان «روح مدْرَج» استفاده کرده اند[43]، و چنان که یاد شد، این روح همان چیزی است که محدثان و برخی فلاسفه آن را «روح بخاری» می نامند و در ادبیات عرفی به آن «جان» و در روان شناسی به آن «روان» می گویند. روح حیوانی اگرچه امری ملکوتی است[44]، اما گویا بهره ای از جسمانیت داشته و، بنابراین، با بدن رابطه ای نزدیک و تنگاتنگ و سنخیت بیشتری دارد.[45] این روح مانند جسمی رقیق (چیزی مانند بخار، دود و یا إتِر) است که در قالبی متراکم، یعنی بدن، جای گرفته؛ به سان لباسی که آن را پوشیده باشد.[46] درعین حال، گفته اند این روح دارای وزن نیست،[47] و ظاهراً مراد از وزن در اینجا، وزنی که بتوان آن را حس کرد است؛ زیرا هر امر جسمانی دارای وزنی هرچند اندک هست. به هر روی، این روح حیات، در قرآن و روایات اسلامی با باد (ریح) یا چیزی مانند آن نسبت دارد ؛ در قرآن این مطلب را از کاربرد واژه «دمیدن» (نفخ) برای اعطای روح به انسان می توان دریافت. در راوایات نیز گفته اند که نام این بُعد از وجود آدمی را از آن رو «روح» نهاده اند که با «ریح» مجانست دارد،[48] و مانند باد در حرکت است. و شاید به سببب همین مجانست است که در بسیاری از زبان ها نامی هم ریشه با باد برای روح وضع کرده اند. (پیش تر به مواردی از آن اشاره کردیم)
روح حیوان هرگز در زندگی (حتی در خواب) از بدن جدا نمی شود و آن را وانمی گذارد. [49] روح حیوانی بدن را فرا گرفته است و آن را اداره می کند. (همان) گویا این روح با بدن، و به ویژه با خون و خواص خون، یعنی انرژی و رطوبتی که خون برای بدن تأمین می کند و رنگ و رویی که به بدن می بخشد، رابطه ای مستقیم دارد.[50] علاوه بر این، به نظر می رسد این روح با مرگ بدن از بین نمی رود و در همین عالم ماده (در زمینی که بدن از آن مبعوث می شود) می ماند.[51]
در جمع بندی، شاید بتوان از این همه استفاده کرد که نسبت روح حیوان با بدن، مانند نسبت بدنی نامرئی با بدن مرئی، یا همچون نیرویی لطیف و نافذ در دستگاهی کامل و مرکب، اما فاقد انرژی، یا همچون نسبت بدن با لباس، و یا مانند نسبت آبِ نفوذکرده در درون پیکرة مجسمه ای سفالین است. روح حیوان نیرویی فراگیر و احاطه کننده است و کار آن ادارة بدن و ایجاد انگیزة زندگی و میل به بقا، حفظ نفْس (نام «روح شهوت» که بر این روح نهاده اند نیز همین را تداعی می کند)، و نیز فعالیت و عمل فیزیکی است (نام «روح المدرج»[52] بر همین ویژگی دلالت می کند).
علاوه بر اینها، از ویژگی های این روح آن است که اگر حاکم بر اعمال و احوال انسان شود، می تواند او را از نظر معنوی و حتی مادی به هلاکت بکشاند؛ در منابع اسلامی، «نفس» و هوای نفس را دشمن انسان دانسته اند؛ از جمله در عُدَّةُ الدَّاعِي، آورده است: «قَالَ النَّبِيُّ ص أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْك» یعنی «پیامبرصفرمودند: دشمن ترین دشمن تو نفس توست که در میان دو پهلوی تو جای دارد» (مجلسی، بحار، 67 ، 64 به نقل از عده الداعی) این تعابیر از آن حکایت می کند که در انسان بُعدی هست که اگر اولویت و اصالت داده شود، به گونه ای که مخدوم عقل و دیگر ابعاد وجود آدمی قرار گیرد، به دشمن اصلی انسان بدل می شود. مسلماً این گونه ویژگی های منفی، مربوط به روح حیوانی است، و به جوهر انسان که عقل قدسی اوست مربوط نمی شود.