دیدگاه اسلام نسبت به زن با وضعیت زن در ادیان و فرهنگ های پیش از خود یا هم عصر خود قابل مقایسه نیست: علامه طباطبایی در المیزان، ج 2، ص 260 تا 278 می گوید: در یونان قدیم زن را پلیدی و از شیطان می دانستند؛ در روم و نزد برخی یونانیان زن را فاقد نفس انسانی می انگاشتند و فقط مرد را دارای نفس انسانی می شمردند؛ در مجمع فرانسه در سال 586 میلادی، پس از بحث زیاد در این باره که آیا زن انسان است یا نه، به این نتیجه رسیدند که انسان هست، اما برای خدمت به مرد آفریده شده است، و در انگلیس، در حدود یکصد سال قبل از آن، زن را اصلاً جزئی از جامعة انسانی نمی شمردند.
v الهیات کاتولیکی یهودی تبار معتقد است که فقط مرد، به صورتِ ذاتِ حق آفریده شده و زن فقط جزیی از طبیعت است به همین جهت زن را متصف به صفاتی از قبیل چرب زبانی، نیرنگ سازی، بی ثباتی و دروغزنی دانسته است.(ستاری، 1375؛ 238) این دست اعتقادات در باب زن در ادیان و فرهنگ های دیگر هم به چشم می خورد.
v بر طبق نوشته ویلدورانت، در هند باستان مرد حق داشت در بعضی موارد زن خود را بفروشد (ویلدورانت، 1343: 2/589) و بنا بر قانون مَنو (از متون اصلی هندویی)، زن می بایست پس ماندة غذای شوهر و پسرانش را بخورد. (بابایی، 1382: 80) این شواهد بر این دلالت می کند که نوعی جانورانگاری در مورد سرشت زنان در تفکر هندی حاکم بوده است.
v در آیین هندو اصولاً زن ها را به معابد بزرگ راه نمی دادند و با نجس ها و مردم بیرون از طبقه در یک ردیف می شمردند، و با جنازة شوهر می سوزاندند. زن از بدو تولد تا مرگ، تحت حمايت پدر، همسر، و يا پسرش است، و به تبع از همين ناحيه نيز کنترل مي شود «زن در کودکي تابع پدرش است؛ در جواني تابع شوهر؛ و وقتي شوهر از دنيا رفت، تابع پسرش خواهد بود. يک زن هرگز نبايد مستقل باشد. او نبايد خواهان جدايي از پدر، همسر، يا پسران اش باشد.» (منوسمرتی: 149-148 ،5) بنا بر اين، از نگاه هندوان، به هيچ وجه نبايد زنان را معادل مردان گرفت، يا که ايشان را اعضاي مستقلي از خانواده يا طبقه تلقي کرد. اين قانون نامه انواعي از مقررات را مطرح مي کند که مردان براي اطمينان از «وضعيت درست» زنان موظف به اجراي آنند. گمان بر اين است که زني که در کنترل نباشد، به هيجان، هوسراني، و تخطي متمايل مي گردد، و به طور بالقوه براي سامان جامعه مخرب تواند بود. «وضعيت مناسب» براي زن، يعني ازدواجي که از طرف پدر، در زمان مقتضي، که درست هنگام بلوغ است، ترتيب يابد ( در برخي مناطق تزويج کودکان هنوز معمول است). قاعده بر تک همسري است، اما چندهمسري نيز در بسياري جوامع مرسوم بوده است. ديگر هنجارها در بارۀ زنان عبارت است از حرمت نهادن، اطاعت کردن، و پرستيدن شوهر، حتي اگر او مردي بي وفا، بي فضيلت، و عاري از صفات نيک باشد: «او بايد تا زماني که زنده است، کسي را که پدر يا برادرش با اجازۀ پدر، به شوهري داده اند اطاعت کند. شوهر هرچند که فاقد فضيلت باشد، يا هرجايي و هوسران باشد، يا بي بهره از صفات نيک باشد، اما يک زن وفادار بايد پيوسته او را همچون خدايي پرستش کند.» (منوسمرتی: 145-151،5) در صورت مرگ شوهر، زن، در هر سنّي که باشد، پانزده ساله يا شصت وپنج ساله، حق ندارد دوباره ازدواج کند؛ او بايد آرام، صبور، و پاکدامن تا دم مرگ سر کند: « بعد از مرگ شوهر، او هرگز نبايد از مرد ديگري ياد کند. تا زماني که مرگ به وي مهلت مي دهد، او بايد صبور، خوددار، وپاکدامن باشد و در اجراي اين بهترين وظيفه اي که براي همسراني که تنها يک شوهر دارند تجويز شده، بکوشد.» (منوسمرتی: 158-157، 5) «اگر پسري که او را حمايت کند ندارد، بايد روزه داري کند، بر زمين بخوابد، و همچون مرتاضان و با «لباس بيوه زنان» زندگي کند. در صورتي که اين وظيفه را نقض کند، «در اين جهان رسوايي براي خود به بار آورده، و در بهشت نيز جايگاهش را در کنار شوهرش از کف خواهد داد.» (منوسمرتی:161-160 ،5) عرفاً از زنِ شوي ازدست داده انتظار اين بود که جسد همسرش را در ميان تلّ هيزم مرده سوزان همراهي کند، و در کنار او زنده زنده بسوزد (رسم سَتي)؛ زيرا باور بر اين بود که زني که عمرش از عمر شوهرش فزوني يابد، همو با شرّ (کرمۀ) خويش موجب مرگ وي شده است. اين که رسم «سَتي» در هند چه گستره اي داشته و دارد، با قاطعيت نمي توان چيزي گفت، اما در عصر جديد تلاش هايي براي براندازي آن صورت گرفته است.
v در مهابهارته، بارها مردمحوری (androcentrism) به قدرت و قوت تمام تایید شده است. از جمله آنجا که می خوانیم:« موجودی گنهکارتر از زن نبوده است. در حقیقت زنان ریشه های شُرورند.» و در جای دیگر آمده: «خدای باد و مرگ و مناطق دوزخی … و لبة برنده تیغ و سموم هلاهل و مار و آتش، این همه به صورتی هماهنگ در زن همبودی و هم خانگی دارد.» (به نقل از ستاری، 1375: 239)
v در آیین جینه، یک بحث همیشگی و تاریخی این بوده که آیا زن تا زن است می تواند به نجات برسد؟ و درنهایت، یکی از دو فرقة اصلی، یعنی دیگمبره ها بر آن شدند که چنین چیزی ممکن نیست و زن باید با ریاضت هایی که متحمل می شود، کاری کند که در زندگی بعدی مرد متولد شد تا از آن راه به نجات برسد. (البته در فرقه شوِتامْبره این عقیده را ندارند.)
v در جاهلیت پیش از اسلام، و حتی تا مدتی پس از اسلام، دختران را زنده به گور می کردند و از داشتن دختر شرمسار می گشتند. قرآن نیز به این حقیقت تاریخی ـ اجتماعی اشاره کرده است: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ» (نحل، 58) و زن را به ارث می بردند.
v در آمریکا به اولین بار در سال 1847 میلادی بود که به یک زن اجازه آموختن الهیات داده شد، در حالی که در اروپا از سال 1908 زنان توانستند این اجازه را به دست آورند. ظرفیت های زنان در امور دینی برای مدت های مدید نادیده گرفته می شد. حتی امروزه هم کلیسای کاتولیک حق کشیش شدن زنان را به رسمیت نمی شناسد.