شناخت انسان ، نخستين گام در راه برنامه ريزى براى سعادت و كمال اوست ؛
امّا اين مسئله در قرن اخير ـ كه عصر شكوفايى علم است ـ ، به صورت معمّايى در آمده كه انديشه بشر ، با همه پيشرفت هاى اعجاب آميزش ، در حلّ آن ، اظهار ناتوانى مى كند .
اَلِكسيس كارِل (۱۸۷۳ ـ ۱۹۴۵ م) ، متفكّر و زيست شناس فرانسوى ـ كه واضع علم «انسان شناسى» جديد و برنده دو جايزه نوبل است ـ ، حاصل تحقيقات خويش را در كتابى با عنوان انسان ، موجود ناشناخته عرضه مى كند! در بخشى از اين كتاب ، در باره ناتوانى علم از شناخت انسان ، مى خوانيم :
علومى كه از موجودات زنده به طور عام و از افراد آدمى به طور خاص بحث مى كنند ، چندان پيشرفت نكرده و هنوز در مرحله توصيف ، باقى مانده اند . حقيقت ، اين است كه انسان ، مجموعه پيچيده و مبهم و غير قابل تفكيكى است كه نمى توان آن را به آسانى شناخت و هنوز روش هايى كه بتوانند او را در اجزا و در مجموع و در روابطش با محيط خارج بشناسند ، وجود ندارند ؛ چرا كه براى چنين مطالعه اى ، دخالت تكنيك هاى فراوان و علوم مشخّصى ضرورى است ، ضمن اين كه هر يك از اين علوم ، تنها يك جنبه و يك جزء از اين مجموعه پيچيده را مطالعه مى كند و نتيجه اى خاص به دست مى دهد و تا آن جا كه تكامل تكنيكش اجازه مى دهد ، در اين راه به جلو مى رود ؛ ولى مجموعه اين مفاهيم انتزاعى ، از درك واقعيتِ آدمى، ناتوان است ؛ زيرا باز نكات پرارزش و مهمّى در تاريكى باقى مى مانند و كالبدشناسى و شيمى و فيزيولوژى و روان شناسى و علم تربيت و تاريخ و جامعه شناسى و اقتصاد و رشته هاى آنها ، به كنه وجود آدمى نمى رسند .